نتایج جستجو برای عبارت :

قصه بگید خوابم ببره

یه پلی‌لیست Deep Sleep تو اسپاتیفای پلی کردم بلکه خوابم ببره. خوابم که نبرده (هنوز)؛ ولی الآن حس می‌کنم من آخرین انسان باقی‌مونده در جهانم که تو فضا بین یه عالمه ستاره معلقم و در حالی که منتظر مرگمم دارم به خاطره‌هام روی زمین و کارهایی که انجام دادم فکر می‌کنم.
بعدتر نویس: واقعا نمی‌دونم وقتی حداقل تا ۲ و ۳ خوابم نمی‌بره چرا هر شب از ۱۲ می‌رم تو تختم و سعی می‌کنم بخوابم.
شب ها هم از فرط فکر و خیال های بیش از حدی که به ذهنم میاد نمی خوابم و هم از دست گرما.یکی از این آب پاش هایی که آب رو اسپری می کنن داشتم. از دیشب اون رو پرِ آب کردم و تا وقتی خوابم ببره، آب روی دست ها و مخصوصاً کف پاهام (که خیلی داغ میشه) اسپری می کنم.
باد پنکه بهش می خوره و خنک میشم.
بدم از گرما میاد. کی پاییز و سرما از راه می رسه؟
برای شما هم پیش اومده که بیدار بشید صبح و موبایل چک کنید و وسطش خوابتون ببره؟
دیشب خوابم نمی برد از غم و غصه. صبح که بیدار شدم رو تخت داشتم گوشیم رو چک می کردم. حالم خوب بود برعکس دیشب. انگار صبح با خودش کلی طراوت و تازگی و رفرشی اورده بود. گفتم بزار به تلافی دیشب بخوابم دوباره. این بار وسط گوشی چک کردن خوابم نبرد، از قصد خوابیدم دوباره. با کلی روحیه خوب که انرژی منفی دیشب از بین بره. خیلی خوب بود. امتحانش کنید.
 
متن آهنگ هوروش بند ادامه میدمت

بازم خاطره هامون اومد یادمچه قشنگ بود اون روزا باهممن تو یه گیتار و یه آهنگاون شب باد میزد لای اون موهاتکی تورو قد خودم میخواستکی تورو قد خودم میخواست ...از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببرهاز اون شبی که تو رفتی من چشام به دره آخه مگه چند تا دل تو سینه یه نفرهباز خوابم برد تو ساحل چشای روشنت تو فکر خودم ادامه میدمتبازم میام به دیدنت ...بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم کی تورو با کسی
بازم خاطره هامون اومد یادم
چه قشنگ بود اون روزا باهم
من، تو، یه گیتار و یه آهنگ …
اون شب باد میزد لای اون موهات
کی تورو قد خودم میخواست
کی تورو قد خودم میخواست …
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببره
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
آخه مگه چند تا دل تو سینه ی یه نفره
باز خوابم برد تو ساحل چشای روشنت
تو فکر خودم ادامه میدمت
بازم میام به دیدنت …
بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم
کی تورو با کسی عوض کردم
تو نکن از ت
هیچ جا نرفتم 
خواب آلود بودم اما نه در حدی که بشه خوابم ببره 
سه تا قرص خوردم اما بیدار موندم 
و فوقع ماوقع! 
الان ساعت یک هست پایان مراسم شب قدر! 
و من تمام مدت سر تو گوشی تو رختخواب بودم! 
این دو تا قرصها انگار قویتر از اون قبلیه هستن در اون موضوع خاص! احتمالا از فلوو باشه نه از کیو
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره از هوروش بند با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang az on shabi ke to rafti man chesham be dare az Hoorosh Band
دانلود آهنگ از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره هوروش بند
باز خوابم برد تو ساحل چشمای روشنت
تو فکر خودم بازم میام به دیدنت
بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم
کی تورو با کسی عوض کردم تو نکن از تو دلت پرتم
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوا
وااای دارم از زور خواب میمیرم. من از دیروز صبح نخوابیدم. الانم خوابم میاد اما خوابم نمیبره :/ کل بدنم انگار داره سمت بی حسی میره فکر کن با این وضعیتم مخم بکش تا کتاب بخونم. اونم این کتابو. همش دلم سمت درباره عکاسی هست. امروز روز بدیم بود. خیلی بد دادم امتحانم رو. فکر نمیکردم واقعا خونده بودم شاید مخم نمیکشید نه؟ باید میخوابیدم :( بیخیال دیگه کاری هست که شده و من خب دوباره تلاشمو میکنم تا امتحان بعدی نمرم خوب بشه. به هرحال مدرسه که نیست :/ حالا فوقش
 
 
ما میخواهیم زندگی کنیم، خدایا به دادمان برس... میخواهیم ببینیم، بشنویم، بخوابیم، بخوریم، بیدار شویم، با هم باشیم، برای هم باشیم، آدم باشیم... فکر کنیم، خیال کنیم، حس کنیم.. آخر چرا اینقدر تک‌یاخته داریم زندگی میکنیم؟ کجا قفل کرده‌ایم، چه چیزی در ما قفل کرده است که نه میتوانیم گذر کنیم نه مثل آدم بمانیم.. به خودت قسم آدم ابوالبشر با همه سادگی‌اش (از لحاظ زندگی میگویم) به ما شرف داشت... میخواهم بخوابم نمیشود، وقت بیداری میخواهم بیدار باشم خ
چشمام رو که میبندم تنها یه چیزی میاد تو ذهنم... درد کهنه یه دل
عاشق رو فقط فقط معشوقش میتونه درمان کنه. معشوقه ای که خیلی راحت گذاشت و
رفت. خیلی راحت تمسخرم کرد... خیلی راحت عشق منو نادیده گرفت.
من هیچ
وقت زیر قولم نزدم، تا آخرش موندم، تا پای مرگ و رفتن آبرو باهات موندم.
فقط ازت خواستم که بمونی. فقط خواستم که هر از گاهی معمولی با هم صحبت
کنیم.
دلم تنگه خیلی بی قرارم... آخرش که چی؟ این زندگی به کجا
میخواد منو ببره؟ زنده بودن لیاقت میخواد که من ندار
فقط برای چند لحظه خوابم برد. با ضربه ی آرامی که دسته صندلی جلویی به پیشانی ام زد بیدار می شوم. اتوبوس خالی شده . همین چند لحظه پیش بود که به سختی جایی برای نشستن پیدا کرده بودم. چراغِ قرمز رنگِ تابلوی بستنی فروشی توجهم را جلب می کند. تازه به خاطرم آمد در همان چند لحظه ای که خوابم برده اتوبوس دو ایستگاه از مقصد همیشگی ام رد شده است . سریع بلند می شوم و کمی با تلو تلو خوردن ناشی از حرکت اتوبوس خود را به کنار راننده می رسانم .
آقا ببخشید من خوابم برد ب
خودمو با بوتیک و شرکت سرگرم کرده بودم که بهت فکر نکنم
وقتی میام خونه انقدر خسته باشم که بدون اینکه لباسامو عوض کنم خوابم ببره و فکر نکنم به هیچی
ولی الان چی الان همش تو خونم و توی تک تک جاها میبینمت... مامان شبا دزدکی میره تو اتاقت و صدای گریه هاش بلند میشه...
همین الان هم انگار روبرومی انگار توی چارچوب در دست به سینه ایستادی و منتظری بلند شم با هم فیلم ببینیم چون حوصلت سر رفته
همش خیاله... توهمه... ببین چیکار کردی باهامون... باورت میشه دیروز چند تا
جمعه ساعت 8 شب از کلاس برگشتیم
مبین (داداشم) دنبالم بود
گفت بریم یه چیزی بخوریم
رفتیم یه فست فودی و تحویل غذاشون طول کشید و حدود ساعت حدود 10 رسیدیم خونه
از 7 صبح بیدار بودم و خیلی خسته بودم
وسط روز هم رفته بودم سینما و فیلم اخر حامد بهداد رو دیده بودم و اینقدررررررررررر بیمزه و بد بود که اصن نصف خستگیم تقصیر حامد بهداده به نظرم
به هر حال
خسته و کوفته رسیدم خونه و اومدم یه کم دراز بکشم که نماز نخونده خوابم برد
ساعت 3:30 دقیقه از خواب پریدم
دیدم چقدر
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام اخه مگه چندتا دل تو سینه ی یه نفره با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
ahang akhe mage chandta del to sine ye nafare
دانلود آهنگ اخه مگه چند تا دل تو سینه ی یه نفره (کیفیت اصلی و رایگان)
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
اون شب باد میزد لای اون موهات کی تورو قد خودم میخواست
کی تورو قد خودم میخواد
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببره
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
از اون شبی که تو رفتی من چ
... شما هم شبا اینطوری میشید؟ 
بعضی شبا که دلیلش برام واضحه طوری که احساس شدیدی  عین نیاز و دلتنگی میاد سراغم!  دلتنگی نسبت به همونی که دلبسته اش هستم.  همش میاد به ذهنم.. چشمامو چه ببندم و چه باز باشند انگار توجهم دنبالشه که کجاست..و در چه حال میتونه باشه!
و این باعث میشه که ترغیب بشم مستقیم سراغشو بگیرم!    (تا بتونم به آرامشی نسبی برسم و خوابم ببره)
میدونی خوشبختی یعنی چی؟! :)وقتی عشقم میره اتاق مامان اینا بخوابه تامن تو اتاق خودم یکی دوساعت درس بخونم بعدیه ساعت که فکرمیکنم خوابه یهو صدام کنه بگه بیا کنارمن باش تا من خوابم ببره بعدش برو به درست برس!بدون تو خوابم نمیبره .. :)
وچه لذتی داره نوازش کردن موهات و صورتت چشم رنگی من...
کی فکرش رو میکرد من تو این وبلاگ همچین پستایی بزارم؟! :)
داره بارون میباره ... فکرکنم تواین حوالی فقط چراغای خونه ی ما روشنه !!! خب چیکارکنم تنهایی تو اتاق میترسم !!! :) چرا
این یک هفته برای من هفت سال گذشت، هر شب کابوس می‌دیدم، به حول و با عرق سرد از خواب می‌پریدم مدتی غلت می‌زدم و به زور چشمام رو می‌بستم تا دوباره خوابم ببره اما باز کابوس. سختی‌ش این بود که هیچ‌کس نباید از حالم خبردار می‌شد. بنابراین باید ظاهرم و کارام کاملا عادی می بود. چقدر سخته درونت آشوب باشه اما بخندی و هرکس پرسید خوبی؟ بگی خوبم.
حالا بعد از یک هفته دلشوره‌ام بیشتر شد. امیدوارم خیر باشه. 
بی خوابی باز اومده سراغم. هرکاری میکنم خوابم نمیبره. خیلی وقت بود شبا بیدار نمونده بودما. فقط بدیش اینه با خستگی نمیشه کاری کرد و تمرکز که کلا نداری. بیخیال تین حرفا. اینقدر خوشحالم بازم میریم تهران که نگو فکر نمیکردم اینقدر زود بشه کاش میشد زودتر فردا شب میشد که بابا میومد دنبالمون. خوشبحال مها تخت خوابیده. کاش منم بتونم بخوابم. نشد سعی میکنم کتابمو بخونم هنوز خیلی مونده خیلی که نه بیشترشو خوندم. ولی بدم میاد طولانی شده. همین هیچ ایده ی دیگه
خیره که به چشات میشم انگار از عمر پاییز میلیون ها سال گذشته، ریشه دوونده، عمق گرفته...برگ ریزون چشات یه حالیه، دلم میخواد بشینم رو به این برگ ریزون خیره شم، یه لیوان چای بخورم بعد بگی میشه دوتا قطره هم بریزی تو چشام فک کنم یه چیزی رفته ، بشوره، ببره... منم غرق شم تو هم دو قطره، بشوره، ببره...
 
نمیدونم الان باید این متن رو بنویسم یانه.
اصن نمیدونم نوشتنش درسته یا نه.
وقتایی که دیر وقت با هم چت میکردیم اینجوری میگذشت.: آقای دکتر که بابا صداش میکردم یا میگفت چرا تااینوقت شب بیداری؟!! برو بخواب تا نیومدم بخورمت! عکس یه ببر هم میفرستاد!
یا میگفت خوابم میاد یه عکس از خودت بده ببینم اگه نداری اسکلم نکن میرم بخوابم!
یا وقتی میومدیم صحبت کنیم تا خوابمون ببره همیشه اون زودتر بیهوش میشد!
میگفتش دختر من از اون بچه هاییه که مثلا بابا  میاد بخوابو
ادامه میدمت دانلود آهنگ جدید هوروش بند دانلود آهنگ جدید هوروش بند به نام ادامه میدمت با کیفیت بالا Download New Music By Hoorosh Band Called Edame Midamet با متن + بخش آنلاین و دانلود مستقیم
متن آهنگ هوروش بند ادامه میدمت
بازم خاطره هامون اومد یادم چه قشنگ بود اون روزا با هم من تو یه گیتار و یه آهنگ
اون شب باد میزد لای اون موهات کی تو رو قد خودم میخواست کی تو رو قد خودم میخواست
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببره
از اون شبی که تو رفتی من
دانلود آهنگ مهراد جم خوابم برد
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * خوابم برد * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مهراد جم باشید.
دانلود آهنگ مهراد جم به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mehraad Jam called Khabam Bord With online playback , text and the best quality in mediac
متن آهنگ خوابم برد مهراد جم
پس بگو قرار بود که تو بیایو من نمیدانستم دردت به جان بی قراره پر گریه اماین همه سال ماه ساکت من کجا بودی حالا که آمدی حرف ما بسیار و
به شکل احمقانه‌ای بلیط‌های هواپیما را چک می‌کنم، زیاد می‌خوابم، کاری که فورس ماژور باشد برای انجام دادن ندارم و فقط انتظار می‌کشم.
شب ها بیدارم، تا صبح، بلکه بیشتر، نزدیک به ظهر می‌خوابم تا عصر، عصر بیدار میشم و با سردرد سعی می‌کنم به کار مشغول شوم. دلم از گرسنگی ضعف می‌رود و اعصابم هم ضعیف شده و با عصبانیت عینک را به چشم می‌زنم، از چشم بر می‌دارم و تحمل می‌کنم.
خوابم می‌آید و منتظر می‌مانم. دلم مچاله میشود و کم کم...
داستان غم انگیزی ا
از صبح که بیدار شدم هنوز نخوابیدم. الان مها رفته منتظرم خبر بده سوار شدنشو. هیچ حسی ندارم از این تنهایی. فقط میدونم برای فردا کلی کار دارم. و باید امروزم رو که خوب کار نکردم جبران کنم. امروز به کل حالم خوب نبود حتی سر زبان هم بی حواس بودمو کلی سوتی دادم. خلاصه که همین. با این همه خیلی خسته ام امیدوارم خوابم ببره. فعلا که خبری نیست ولی هرجور شده بایدبخوابم صبح زود بیدار شم.خوشحالم که امروز تموم شد.میتونم امیدوار باشم که روز تازه ای در پیشه و من می
شب‌های امتحان بعضاً به دلیل مصرف یک گالون قهوه تا خود صبح خوابم نمی‌برد و فقط چشم‌هام ُ تا صبح می‌بستم. و دیشب با وجود این که روز به شدت له‌کننده‌ای داشتم تا اذون صبح فقط چشم‌هام ُ بسته‌ نگه‌داشته‌بودم و بعدش که برای نیم‌ساعت خوابم بُرد، با دیدن خوابِ «مارمولک» از خواب پریده‌،  تمام مراحل قبلی را تکرار نموده و در  این لحظه هم که در محضر شما هستم. 
اولین دادخواست سال ۹۹ رو مینویسم....
البته تا شب...چون الان به شدددت خوابم میاد!
خوابم میاد...و بابا دوباره شده استاد شائولین...
میگه باید از حفظ بگی پرونده به کدوم ماده ها میخوره...
و من فقط ماده ۱۹۰ یادمه...!
امروز از اون‌روزاس که ممکنه تاشب هزار تا پست بذارم...و فردا همشو پاک کنم!
ساعت 1:05 دقبقه نیمه شبه و من هنوز ببدارم!
هر شب این موقع خواب بودم. نمیدونم چرا امشب خواب تو جشام نمیاد!
حتی هر هم خوابم نبرد!
همیشه وقتی کتاب میخوندم 5دقیقه بعدش خوابم میبرد. الانم که کتابمو خوندم و تموم شد و هنوز بیدارم.
فردا هم باید برم سرکار.
جالبه مسکن هم خوردم!
فکر کنم تاثیر نسکافه های امروزه!
شایدم خودمو چشم زدم! سر شبی مامانم میگفت سیب بخور راحت بخوابی.
گفتم من راحت خوابم میبره.
الان که همچنان بیدارم. هر چقدرم به گوشی نگاه میکنم فایده نداره
متن آهنگ وقت و بی وقت سون بند
وقت و بی وقت دلم برای تو تنگ میشه
سرِ چشمای تو با زندگیم جنگ میشه
وقت و بی وقت همش دلم تو رو میخوادت
تو نمیدونی ولی همش میرم توو یادت
بی تو یک شب هم نشد ، یه لحظه خوابم ببره
حسی که دادی به من از سرم نمیپره
ادامه مطلب
 خواب دیدم...
آشفته بودم از اینکه حتی توی خوابم هم تو را باید شریک شوم.
تو را قایم می کردم و همه را پس می زدم...
 
پ.ن:
خوب شد کسی توی خوابم نبود تا یادم بیاورد که توی بیداری اصلا هیچ سهمی از تو ندارم چه رسد که...، خوب شد کسی نبود تا یادم بیاورد وگرنه حتما دق می کردم.
من تازه میخوام بخوابم. حالا مگه خوابم میبره تو عمر ۲۵ سالم اینقدر زبان نخونده بودم که امروز خوندم حالا فردا میبرتم پای تخته به تته پته میفتم :/ شانس نداریم که همه جمله ها تو مغزم پخشو پلان. هی من میگم من نمیتونم حفظ کنم همینه. فکر‌کنم باید کتاب بخونم تا یادم بمونه نه؟ نمیدونم دوست دارم به خیر و خوشی فردا تموم بشه فقط. خسته نشدما ولی استرساش رو مخمه. نگرانی خوب یا بد بودن. میدونم هر کاری که شروع میکنی اگه بخوای نتیجه بده سختی هم داره. ولی من دوست
کف دست و پاهام واقعا داره میسوزه و بقیه تنم هیچی جون نداره، خوابم میاد ولی هر چی میخوابم بازم خوابم میاد. بغض دارم خیلی زیاد، احساس ناپایداری میکنم، دلم شور میزنه و شور میزنه و نگران امتحانم هم هستم که براش خوب نخوندم. ولی شاید باید دست از سرزنش خودم بردارم. با این وضعی که داشتم نمیشد هم کار خاصی کرد :(
میلی به زندگی ندارم، از خودکشی و مرگ می‌ترسم فلذا به خواب پناه میارم. از صبح تا حالا که ساعت ۳ بعدازظهر هست خوابم. فقط پاشدم صبونه و نهار خوردم و باز خواب. حالم بده و میلی برای ادامه ندارم. همه‌ش هم بخاطر رفتارهای اخیر میم هست. سرد و بی‌حوصله شده. خوابم میاد. باید برم به علم مردگان .
عصر بخیر 
امروز از ساعت سه بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد. اصلا یجوری شدم از ساعت نه شب خوابالود میشم حتی چشمام قرمز میشه انگار یه قرن هست که نخوابیدم. حالا این حال خوبمو میبینی دیروز که معاشرتمم خوب بود به نسبت خودم ولی از قضا قرصی که موتورمو راه انداخته نیست و دو هفته است توزیع نشده :/ امروز که مها میره قراره برای منم ببره دارومو عوض کنه. باورم نمیشه خدا کنه تغییر بدی نیفته من اوکی بودم با این وضعم. هووووف
بابام میگه چراغای دورو روشن کن بشین سر کارت. دیگه ب
یعنی من جنازم فقط کافیه سرمو بذارم رو بالش تا خوابم ببره. از چهار صبح تا الان بیدار بودم عصری استراحت کردم خواستم بخوابم با این که خوابم میومد اصلا خوابم نبر. بگو یه ذره حتی. اما الان فقط منتظرم یه چیزی بخورم نتونستم از خیر غذا بگذرم امشب چون خیلیییی گشنمه. همین. کاش فردا هم همینجوری کار کنم همه روزای رفته رو جبران کنم. چقدر چسبید بهم امروز. فکرشم نمیکنه چقدر مزه میده این خستگی بعد یه روز پرکار. فردا بهتر از امروز میشم حتی ببین کی میگم. 
اتفاقی
 
| من یه مشکل خیلی بزرگ تو زندگیم دارم اونم اینه که تازگی میفهمم دارم خواب میبینم یا بیدارم.هرموقع خوابم، توی خواب میتونم هرکاری بکنم.میتونم پرواز کنم و میتونم حتی یه نفرو بکشم توش.بیدار که میشم همش تو فکر انجام دادنشم، تنها زمانی میفهمم خواب نیستم که و بیدارم اونم اینکه خودمو از یجایی تو خواب پرت کنم پایین. وقتی پرت میکنم یهو از خواب بیدار میشم، و الان که اینارو دارم میگم نمیدونم خوابم یا بیدار ولی اگه بیدار شدم بهتون میگم که بیدار شدم.الان
از صبح که بیدار میشم تازمانی که خوابم ببره مدام دارم  تو ذهنم حرف میزنم لحظه هایی که صحبت کردن ذهنم تموم میشه زمان هایی که دارم با کسی حرف میزنم برای همین وقتی میام اینجا دیگه نمیدونم باید از چی بگم از حرفهای تو مغزم، از حرفهایی که به دیگران میزنم از چیزهایی که میخام از چیزهایی که میخاستم نشده از چیز هایی که نمیدونم میخام یانه از.... هیچی ندارم برای نوشتن.
اگر کسی مرا خواست 
بگویید رفته باران ها را تماشا کند
واگر اصرار کرد
بگویید برای دیدن طوف
من دیشب تا یک بیشتر نتونستم بیدار بمونمو مغزم نکشید :/ رو به بیهوشی بودم. الانم هنوز خوابم میاد ولی دیگه بیدار شدم. هنوز صبحونمو نخوردم اونو بخورم خواب از سرم بپره پاشم کار کنم که امروز دیگه بتونم تمومش کنم. کاش خوابم از سرم بپره.
پربشب نشسته بودم لبه تخت...ساعت سه بود...خوابم نمیبرد از دل گرفتگی...
دیشب پیام داده بودن بچه ها...با کلی شکلک و خنده و ....
اروم سرمو گذاشتم روی بالش و چشمامو بستم...
نفهمیدم ساعت چند بود که خوابم برد...
من نمیتونم با کسی قهر باشم...نمیتونم دل چرکین باشم...
همه برفا و یخا اب میشن با اولین اشعه مهربونی...
تو رو خدا دیگه با من با بدجنسی و تلخ زبونی حرف نزن...حرف نزنین....
من میمیرم...من تحملشو ندارم...
شبا که میخوایم بخوابیم، حاجعلیاقا بعد ازین که یه ساعت رو کله و دست و پای من میپره و از هفت ناحیه ناقصم میکنه، میره پیش باباش و مث جوجه ها سرشو زیر دستای بابا فرو میکنه که یعنی کمرمو ماساژ بده تا خوابم ببره! اگه هم باباش خواب باشه انقد اعتراض میکنه تا بیدار بشه (والا رضاخان هم با اون همه زورگویی نمیتونست اینجوری وسط خواب و بیداری از باباش ماساژ بگیره!)
پنج دقیقه که ماساژ گرفت دوباره میاد میپره رو سر و فرق من!
دوباره میره پیش باباش
دوباره میاد...
و
بعدازظهر در حال کتاب خواندن خوابم برد. خواب دیدم که نشسته‌ایم و مثل همیشه حرف می‌زنیم. اینکه از چه چیز حرف می‌زدیم را به خاطر نمی‌آورم اما حافظه دستانم هنوز لطافت و زیبایی موهایت را به یاد می‌آورد؛ دراز کشیدی کنارم و من انگشتانم را لابه‌لای موهای سیاهت تاب می‌دادم. غیرمنطقی است اما کاش هیچ‌وقت از خوابم بیدار نمی‌شدم. کاش میشد در یکی از همین خواب‌ها جا می‌ماندم. 
من از قهوه به عنوان ابزار تهدید استفاده می‌کنم. چون چندین روزه که آفتاب رو ندیدم و شب و روزم یکی شده اگه روزها بخوابم، شب هم می‌خوابم و کل روزم می‌ره. از طرفی من روزها نمی‌تونم بیدار بمونم چون نیاز دارم که حداقل چهار یا پنج ساعت در سکوت مطلق زندگی کنم و از این عن‌بازی‌ها. خلاصه که حیات کاری و اجتماعیم به شب بنده. اما دلمم برای تختم زیاد تنگ میشه و چشمام بازی درمیاره. این جور رقت‌ها یک لیوان قهوه غلیظ دم می‌کنم و میذارم جلوی چشمم. نمی‌خورم!
دو هفته دیگه امتحان دارم و روزی ۲۵ ساعت می خوابم.
خیلی ناراحتم که چرا اینقدررررر می خوابم
خواب سنگین ها
ازونا که خواب هم میبینم
 
روزها در کنار  اینکه خیلی دارن تند میگذرن اما اصلا هم نمیگذرن. تمام ثانیه های دنیا جمع شده توی هر دقیقه ولی تا چشم بهم میزنم هم شب شده.
متناقض بعیدی شده این روزها
 
+عنوان آقای قمیشیِ جان
خواهان پیشنهادهاتون برای شستن غم بزرگ نتیجه کنکور ارشد که فردا اعلام میشه هستم
یه چی بگید موقتی بشوره ببره تا المپیادم رو بدم بعدش ببینم چیکار کنم با این ننگ بزرگ:/
پ.ن۱:البته ممکنه فردا شب بیام پست تقدیر و تشکر و شادمانی بذارم اما احتمالش حسم میگه کمه متاسفانه
اما عجالتا همین جا از همه‌ی کسانی که پیگیر بودن، همه کسانی که تذکر دادن بشین درست رو بخون و همه کسانی که دعا کردن تشکر و بینهایت سپاس گزارم
دیشب به محض اینکه چشمامو بستم خوابم برد .
حالا خوابم...
خواب دیدم تو یه عملیات جنگی بودم!!
ومنم فرمانده!!!
اقای لاریجانی بی سیم چی بود!!
مدام پشت سرم می دوید ومنم دستور میدادم ! ( این قسمتش راضی ام :)) )
اخه چرا باید همچین خوابی ببینم؟؟
از شهرها باتانک رد میشدم و با عینک دودی مرز هارو میدیدم!! 
ادامه مطلب
بعد از مدتها بی خوابی اومده سراغم نه به اون پر خوابی نه به این همه سیستمم بهم ریخت. نمیدونم یعنی واقعا خوردن یه قرص البته روزی دوتا اینقدر تاثیر داره؟ هرچی هست حالم خوب نیست من موندمو بی خوابی. دیگه دارم به این نتیجه میرسم بیخیال خواب شمو فردامو شروع کنم :/ یه بار دیگه بعد این پست امتحان میکنم اگه نشد میریم تو برنامه ی فردا :/ از صبح خیلی زود بیدارم همون موقع که مها رفت دانشگاه وسطشم البته چرت زدم اما نخوابیدم اونجوری . خوشبحال مها خوابیده چقدر
متن آهنگ گروه سون بنام وقتو بی وقت
 
وقت و بی وقت دلم برای تو تنگ میشه
سر چشمای تو زندگیم جنگ میشه
وقتو بی وقت همش دلم تو رو میخوادت
تو نمیدونی ولی همش میرم تو یادت
بی تو یک شبم نشد یه لحظه خوابم ببره
حسی که دادی به من از سرم نمیپره
عشق همین یک کلمه است یعنی دوست دارم
یعنی اصلا نمیخوام چشم ازت بردارم
درد یعنی یه دنیا حرف تو قلبم هست
که اگه بهت نگم میدمت از دست
تو کی هستی که دلم واسه چشمات رفت
گم شدم توی نگات زندگیم پات رفت
اولین باره دلم به کسی دل
من یه یکی دوساعتی هست اومدم خونه از شنوایی سنجی. گوشم ضعیف تر شده واسه همین درست نمیشنیدم. حالا برام تنظیم کرد بهتر شده ولی گفت اگه تو کلاس همچنان نمیشنیدی بیا برات یه ذره زیاد ترش کنم. مامان دوباره پرسید یعنی راهی نیست اونم گفت نه ژنتیکی احتمالا و عصب هاش و سلول هاش رو از دست داده یه همچین چیزایی. نمیدونم مامان چرا اصرار داره راهی باشه نمیدونم به هر حال راهی نیست بزور میخواد منو یه دکتر گوش ببره هی میگم بیخیال گوش نمیده. بگذریم. تازه میخوام شر
دیشب گردهمایی آدم های گذشته در خوابم بود!
صبح باعوارضِ خوابم( دلتنگی،نفرت و علامت های سوال حل نشده )درگیر بودم تا اینکه یکی از دوستان سابق را در دانشگاه دیدم!
حاشیه امن را چسبیدم و سریع گذشتم،گرم صحبت بود و من را ندید وگرنه باید احوالپرسی مسخره شروع میشد!
ریسمانی که بریده شده هیچ وقت ترمیم نمیشود برای همین ترجیح میدهم با هیچ کس از ادم های مرتبط مراورده نداشته باشم.
دانلود آهنگ مجید خراطها – عاشق منم
Download New Music Majid Kharatha – Ashegh Manam
 
 
دانلود آهنگ مجید خراطها عاشق منم

 
دانلود آهنگ مجید خراطها عاشق منم
متن آهنگ مجید خراطها با نام عاشق منم
 
حال دل من عجیبه باهات میره نفسم واسه نفسات
تو قلب منی خب حق بدی که خوابم نبره بدون صدات
خوابم ببره رو شونه تو بازم یه ذره بهونه تو
حرف میزنم هی اصلا چی میگم دیوونه شدم دیوونه تو
عاشق منم که مونده عطر تو روی تنم هنوز به آب و آتیش میزنم کنار تو بمونم
آرامشم تویی که روز و شب د
دانلود آهنگ مجید خراطها – عاشق منم
Download New Music Majid Kharatha – Ashegh Manam
 
 
دانلود آهنگ مجید خراطها عاشق منم

 
دانلود آهنگ مجید خراطها عاشق منم
متن آهنگ مجید خراطها با نام عاشق منم
 
حال دل من عجیبه باهات میره نفسم واسه نفسات
تو قلب منی خب حق بدی که خوابم نبره بدون صدات
خوابم ببره رو شونه تو بازم یه ذره بهونه تو
حرف میزنم هی اصلا چی میگم دیوونه شدم دیوونه تو
عاشق منم که مونده عطر تو روی تنم هنوز به آب و آتیش میزنم کنار تو بمونم
آرامشم تویی که روز و شب د
دانلود آهنگ مجید خراطها – عاشق منم
Download New Music Majid Kharatha – Ashegh Manam
 
 
دانلود آهنگ مجید خراطها عاشق منم

 
دانلود آهنگ مجید خراطها عاشق منم
متن آهنگ مجید خراطها با نام عاشق منم
 
حال دل من عجیبه باهات میره نفسم واسه نفسات
تو قلب منی خب حق بدی که خوابم نبره بدون صدات
خوابم ببره رو شونه تو بازم یه ذره بهونه تو
حرف میزنم هی اصلا چی میگم دیوونه شدم دیوونه تو
عاشق منم که مونده عطر تو روی تنم هنوز به آب و آتیش میزنم کنار تو بمونم
آرامشم تویی که روز و شب د
بچگیام یه کابوس داشتم.‌ هر شب می‌اومد سراغم. می‌ترسیدم ازش. یه شب با گریه رفتم پیش مامانم. براش کابوسم‌ رو تعریف کردم.‌ گفت این دفعه که اومد توی خوابت بهش بگو "برو گم شو از خوابم". فرداش وقتی کابوس تکرار شد بهش گفتم "برو گم شو از خوابم".. رفت گم شد! 
کاش توی واقعیت هم می‌شد به بعضی فکرها و نگرانی‌ها گفت "برو گم شو" و بعد واقعا بره! شایدم شد.. 
شبای قدر خیلی استرس دارم...
دلم مثل سیر و سرکه میجوشه...
انگار نگاهم به دست فرا زمینیه که داره واسه یه سالم اتفاقا رو پشت سر هم مینویسه...
و نمیتونم بخونمشون...
دلم میتپه ولی وسط جوشن کبیر خوابم میبره..
هر سال همینه اوضاع
امسالم...سر جوشن کبیر خوابم برد و بیدار شدم...خوابم برد و بیدار شدم...و همش خواب و بیدار بودم...ولی...بعدش...دیگه نشد بخوابم...
آیت الکرسی میخونم و هی میگم خدایا من جز تو کسی رو ندارما...بهم رحم کن...
خدایا اگر بخوای عذابم کنی حق داری...
اگر
خوابم نمی بره 
اینکه عصر سه ساعت خوابیدم بی تاثیر نیست 
اما کانون فیلم دانشگاه دوباره برگشته اونم با جوکر . 
زندگی من می تونه همینجا تموم شه 
ناراحتم که این ساعت های شبانه روز ، توی این سکوت های بی نظیر بامداد که میشه فکر کرد ، میشه موزیک گوش داد ، میشه کتاب خوند ، میشه حتی درس خوند ، میشه با خدای خودت گفتگو کنی ... توی این ساعت ها ، که خوابم .
بگو
بگو به باد که ما با آفتاب زاده شدیم و با آفتاب طلوع خواهیم کرد 
 
دانلود آهنگ جدید احساسی زیبا عاشق منم که مونده عطر تو روی تنم / آرامشم تویی که روز و شب درگیرشم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang ashegh manam ke monde atre to roye tanam
دانلود آهنگ عاشق منم که مونده عطر تو روی تنم / آرامشم تویی که روز و شب درگیرشم
عاشق منم که مونده عطر تو روی تنم♪...
هنوز به آب و آتش میزنم کنار تو بمونم♪...
آرامشم تویی که روز و شب درگیرشم♪...
واسه تو از همه دس میشکم گره خوردی به جونم♪...
دانلود اهنگ عاشق منم که مونده عط
امروز همه‌ش گریه کردم و تهدید کردم که اگر حالم رو خوب نکنی باهات قهر میشم ، موقع سجده اشک هام ریخت و گفتم میدونم که میبینی اگر کاری نکنی دیگه باهات حرف نمیزنم.چشمام درد داره ، میخوام بگم من همون دختر بچه ی سه ساله میشم باز، گریه میکنم، پا میکوبم رو زمین، خودم رو میکشم تا تو خوبم کنی.
امشب ازت دلخور میشم تا بیای و از دلم دربیاری...!منتظرم بیایی زود... 
خوابم نمی برد، نشسته ام درون خودم و به این فکر میکنم که چرا هیچ آهنگی در من نمی نوازد؟! چرا هیچ کاری مرا به حرکت وا نمی دارد؟! 
شاید مرده باشم!  دم به دم ساعت را نگاه میکنم و می بینم که زمان می گذرد. ثانیه ها از پی هم می روند و می آیند ولی درون من همه چیز ساکت و ساکن می ماند. 
خوابم نمی برد بی آنکه بدانم چه چیز مرا بی خواب کرده.  بی آنکه چیزی بخواهم بی آنکه اندیشه یا احساسی مرا درگیر کرده باشد، گویی پر از هیچم و بی تفاوت، حیرانم که چرا قدرت این حجم ان
تنها که میشم، اولین اتفاقی که میفته اینه که  زمان و مکان معنی خودشون رو از دست میدن. دیگه مهم نیست کی ناهار می‌خورم، کی شام می‌خورم، کی می‌خوابم، کی بیدارم میشم، روز کجا هستم، شب کجا می‌خوابم، کجا غذا می‌خورم یا کجا مسواک می‌زنم. این‌جور وقتا تنها چیزی که هنوز مثل قبله، نمازه که خب زمانش دست من نیست دیگه.
میز تحریر تاشو میتونه گوشه‌ی هال باشه و روش پر باشه از وسایل بی‌ربطی مثل کرم مرطوب‌کننده و من این طرف هال در حالی که تو رخت‌خوابم نشس
دانلود آهنگ مهراد جم خوابم برد
Download New Music Mehraad Jam – Khabam Bord
هم اکنون ، موزیک جدید و شنیدنی مهراد جم به نام خوابم برد با لینک مستقیم و دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ همراه با متن آهنگ از سایت موزیک من
شاعر و آهنگ: مهراد جم, تنظیم: مسعود جهانی
” کار دلی “

ادامه مطلب
دارم از زور خواب میمیرم با این که همینالان بیدار شدم :/  یعنی هی خوابم میبره هی بیدار میشم. شاید باور نکنی اما واقعا کنترلی ندارم. جوری خوابم میگیره انگار دو روزه نخوابیدم. نمیدونم چیکار کنم کارام مونده و ثانیه ای نیست که خمیازه نکشم :/ شانس من. لعنت بهش. هرچند دلیلشو کشف کردم ولی نمیشه کاریش کرد ://// بیخیال این حرفا. باید هرجوری شده کار کنم. عجب گیری کردما. 
تنها روی پشت بومی که فقط آسمون ازش دیده میشه نشستم دارم نهار میخورمخوابم میاد
و دارم فکر میکنم که بعد از نهارم برم بخوابم یا درسمو ادامه بدم
بیدار بودنم باعث افزایش یک نمره بشه مثلا . خوابیدنم باعث لذت آنیم شه
اما مگه اون نمرهه قراره کوه رو جا به جا کنه؟
من که به رفتن به نمایشگاه کتاب و خونه دوستم و ملاقاتشون نه گفتم
به خوابم نه نگم دیگه
به درک که قرار نیست زود تموم شی مرورت کنم :/ بعضی وقتها مثل الان ازتون متنفرم که هنوز تخصصی نشدید
*عنوان هم رب
تعطیلات بین دو ترم از معدود روزهاییه که میتونی بدون کوچکترین عذاب وجدانی هرکاردلت میخواد بکنی. من اما اونقدر آپشن های متعدد داشتم که نمی‌دونستم کدومو انتخاب کنم. بهترین آپشنش شب تا صبح بیدار موندن و دکتر هاوس دیدن و از اونور تا ۱۱ خوابیدن بود. اما شب ها سر این که زبان بخونم یا کتاب یا جدول حل کنم با خودم به توافق نمیرسیدم و نتیجتا یه اپیزود دیگه دکتر هاوس می‌دیدم تا خوابم ببره!
+ دو هفته ای میشه که دارم یه کم خودمو تحویل میگیرم؛ کالری های دری
قرار بود شب بریم خونهء مامان اینا بمونیم که صبح برم سر جلسه و بچه ها بمونن، بخوابن. قطعا اگر صبح میخواستم برم، رقیه بیدار میشد و مامان رو به زحمت مینداخت. مامان گفت واسه شام بیاین. گفتم نه. عصر تو خونه نرگس برام الویه لقمه گرفت نخوردم. سیر بودم از ظهر. بچه م چه مهربون شده بود. پتو انداخت رو کمرم که از باد کولر درد گرفته بود. رانی هلو برام درست کرد. مواظب خواهرش بود. با این وضعیت چند صفحه مرور کردم و بعد رفتیم خونه مامان. تو راه هی گرسنه و گرسنه تر م
دیشب ساعت 9 از خستگی خوابم برد کساییکه خوابگاه بودن میدونن که زود خوابیدن تو خوابگاه یه چیزغیرممکنه. به هرحال خوابم برد بچه های اتاق درس میخوندنو لامپ روشن بود انقد سروصدا کردن که ساعت 12 از خواب بیدار شدم. تا حالا که دارم این مطلبو مینوسم خوابم نبرده دیگه هم نمیخوابم تا ظهر که بعد ناهار بخوابم. دیشب تا حالا به خیلی چیزا فک کردم آخرش یه این نتیجه رسیدم یه وبلاگ درست کنم شروع کنم به نوشتن که اگه دوباره یه وقتی شد که اینجوری بدخواب بشم کاری واس ا
دیشب خواب میدیدم یه مرد من رو گروگان گرفته و در اخر هم با چاقو من رو کشتبا این که میدونستم دارم خواب میبینم و منتظر بودم اون لحظه ای که میخواست با چاقو بهم ضربه بزنه از خواب بپرم اما نشد! بیدار نشدم
و توی خواب درد ضربات چاقو رو حس میکردم
انقدر خوابم ادامه پیدا کرد که مردم! و وقتی بیدار شدم با بغض به شدددددت سنگینی داشتم گریه میکردم و صورتم رو چسبونده بودم به بالشم.
هرچی گریه میکردم بغضم تموم نمیشد
بعد از اون خوابم احساس میکنم بدترین اتفاقی که ب
خواب‌ها عجیبن!
بعضی وقت‌ها، هوش سازنده‌ی خواب‌هام رو واقعا تحسین می‌کنم، ربط دادن این همه موضوع پراکنده و اغلب اوقات چرت‌ و پرت به‌هم واقعا کار سختیه!
اگه با ذهنی مشغول و پراسترس و ناراحتی بخوابم، احتمالا خواب اتفاقاتی که بابتشون استرس دارم رو می‌بینم، و درواقع خوابم، "آن‌چه خواهید دید..." منفیِ اتفاقاتی که قراره ببینم!
یه‌وقت‌هاییم که خوشحال می‌خوابم، خوابم واقعا موردهای عجیبی رو به‌هم وصل می‌کنه و تحویلم می‌ده! مثلا دایی‌م که م
یکی از چالش‌های اخیر من این است که موقع خواندن داستان قبل خواب، لالایی یا وقتی که می‌خواهم ادای خوابیدن رو در بیاورم که "لیلی جان ببین مامان خوابید، تو هم بخوابی دخترم..." واقعا خوابم می‌بره :-|
و نه این که یک کله بروم تا صبح، یه هو می بینی ساعت یک، دو، یک ساعتی حوالی نیمه شب بیدار میشم، با دندان نشُسته، نماز نخونده و از همه داغون‌تر این که دیگه خوابم هم نمی‌بره و یکی دو ساعت به سقف باید خیره بشم و گوسفند بشمارم :-|
* وقتی اذان مغرب ساعت ده و بیست
_آیا از عملکرد امروزت راضی بودی؟+بله. 
_چرا؟
+چون یاد گرفتم. 
_یاد گرفتی؟ چی یاد گرفتی؟
+سه چیز. یک: اتحاد مکعب. کمی خجالت‌آوره، اما تا قبل از امروز بلد نبودمش. تستاش رو هم زدم، خوب. و دو: پایه‌های آوایی همسان. فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن. خیلی هم جذاب بود. سی تا تست هم ازش زدم، یه دونه غلط_طبق معمول بی‌دقتی_و یه دونه نزده_حاضرم قسم بخورم سوال غلط بود، سه تا از گزینه‌ها جواب می‌دادن_.
_و سومی؟
+آهان، سومی. کم‌اهمیت‌تر از بقیه بود احتمالا. یاد
خیلی وقت بود که راحت می‌خوابیدم. و به قول ملت خواب نمی‌دیدم. چندین سال(البته درستش اینه که خواب‌هام رو یادم نمیموند)
اما ده روزه که شب‌هام دیوانه کننده شدن.
اول اینکه خوابم نمی‌بره. هر شب دست کم دو سه ساعت توی رخت خواب تقلا می‌کنم.
بعدشم که خوابم می‌بره تا همون ساعت شیش و هفت، دو سه بار خواب می‌بینم و از خواب می‌پرم. یعنی هر ساعت تقریبا یک‌بار، ساعتی یک خواب، خواب‌های لعنتی مزخرف :|
اوضاعیه خلاصه
میدونی چی سخته؟
با وجود اینکه از چشمم افتادی و دوست ندارم دیگه هرگز ببینمت ولی یه جایی تو اعماق وجودم واسه از دست دادن اون خاطرات و روزای خوب دارم درد میکشم . عجیبش اینه که این درد هست ولی انقد نسبت بهش بی تفاوتم که بهمم نمیریزه. اینش واسم سخته که اون خاطرات جز بهترین روزای زندگیم بودن لعنتی. 
یه موقع هایی همین تام فوردتو میزدم به بالشم که با بوی تو خوابم ببره 
یه روزایی وقتی از جایی رد شده بودی از خط بوی تام فوردت پیدات میکردم
الان باید از تام
دیروز خیلی طولانی بود
شب قبلش نخوابیده بودم تقریبا، سه تا کلاس داشتم 
روزه بودم
عصر هم رفتم مجلس ختم :(
دیدمش ولی کم. بچه ها عجله داشتن و برگشتیم.
یکم بعدش پیام داده بود: رفتین؟ من گفتم کاش مونده بودیم. بعدش فهمیدم پیش اسماعیله و خوشحال شدم. 
برای خودم جالب بود که دیروز هیچی حس نمیکردم. نه خستگی ، نه گرسنگی. اصلا انگار نه انگار که روزه م. انگار نه انگار که نخوابیدم. بعدش اومدم خوابگاه و دوش گرفتم و افطار کردم و نماز خوندم و گفتم هرطوری شده باید بخ
خواب دیدم جنگ شده نامزدم داره میره جنگ .... دم رفتن با مافوقش اومدن جلو در خونه ام ، مافوقش سلام نظامی داد و یه جمله ای رو با بغض بلند گفت ، رفتم جلو بهش دست دادم و رفت ....
نامزدمم بهم یه سری جزوه داد ، بهش دست دادم خداحافظی کردم ولی دستهای هم رو به زور ول کردیم... 
میفهمیدم  سالها داره میگذره ، و برام عکس میفرستاد و من عکس ها رو دونه دونه با دقت نگاه میکردم...
اغلب عکس ها تو فصل زمستون بود و سرد ....
خوابم خیلییییی واقعی بود ! 
الان از خواب بیدار شدم ، 
۳روزه میخوام فایلای جدید دو تا درسی ک استاد اپ کرده رو گوش کنم ولی به ثمر نمیرسه!
وسطاش خوابم میگیره.. بسکه صداش یکنواخت و خواب آلوده و حرفاشم تکراریه!
یعنی اینقدر تکرار میکنه که رسما اسفالت میشیم
بدتر ازون اینه که هدف ازین دو درس بکل نامعلومه برای همه!!
باز بدتر از این هم هست و اون اینکه مطالبش بشدت شبیهن طوریکه تشخیص نمیدی کدومش کدومه؟
منم در حق هودم نعمت و تمام میکنم و میرم رو تخت دراز کش با بالشت و پتو گوش میسپارم که اگه خوابم گرفت سریع اجر
حالتی که قراره به جسممون آرامش بده
خستگی های روز رو بشوره  ببره
 
"خواب"
 
 
حالتی برای رفع دلتنگی
دیدنِ لحظه هایی که مطابق با واقع نیست اما کاش بود
 
جدیدا اما داره مثل شکنجه میشه
می خوابی و تصورت اینه که یکی از دوحالت بالا رخ میده
تصویرهایی رو می بینی که می خوای هیچوقت اتفاق نیفتن..
 
رفتی و یه نامه گذاشتی اما نه میتونم بخونمش نه هرچی می گردم پیدات می کنم
می پرم از خواب
.
سال ها گذشته..میبینمت که موهات سفید شده و تنهایی
می پرم از خواب
.
تلفن زنگ م
دیروز خیلی طولانی بود
شب قبلش نخوابیده بودم تقریبا، سه تا کلاس داشتم 
روزه بودم
عصر هم رفتم مجلس ختم :(
دیدمش ولی کم. بچه ها عجله داشتن و برگشتیم.
یکم بعدش پیام داده بود: رفتین؟ من گفتم کاش مونده بودیم. بعدش فهمیدم پیش اسماعیله و خوشحال شدم. 
برای خودم جالب بود که دیروز هیچی حس نمیکردم. نه خستگی ، نه گرسنگی. اصلا انگار نه انگار که روزه م. انگار نه انگار که نخوابیدم. بعدش اومدم خوابگاه و دوش گرفتم و افطار کردم و نماز خوندم و گفتم هرطوری شده باید بخ
تا ساعت دو خوابم برد. باورت میشه؟؟ بعدش بیدارم کرد مها بزور نهار بخورم دیگه خوابم نبرد و یه ذره کتاب خوندم دوباره خوابم گرفتو به مها گفتم پاشو بریم بیرون راه بریم که الان شد رفتنمون بلکه یه هوایی به کله ام بخوره یه ذره اوکی شم بیام بشینم سر درسم که کلیش مونده. این کتاب انگار اصلا طلسم شده چیزیم ازش نمونده ها یعنی واقعا ترکوندم من. کاش بتونم درست بشم وقتی برگشتم بشینم سر کارام. این قرص لعنتی هم هی میگم بخرین برام اخر خودم بایذ برم :( هیچکس نمیفهم
خوابم برد از مهراد جم با متن داغونم کل شبارو زیر بارونم آخه داغونم میزنه بارونم کیفیت 320 و 128 با لینک مستقیم
New Music Mehraad Jam Called Nabashi Delam Migire {Khabam Bord} Direct Links & TEXT In DibaMusic
تنظیم کننده : مسعود جهانی - آهنگسازی و شعر : مهراد جم
متن آهنگ غمگین و زیبای مهراد جم - خوابم برد
 
اون دیگه رفت  اون دیگه نیست
یه قاب عکس چشای خیس
اون دیگه نیست اون دیگه مرد
قلب منم با خودش برد
وقتی بعد تو چشاتو دیدم
دلم کم آورد حیف
♫اهنگ خوابم برد مهراد جم♫
محو اون چشات شدم خوابم برد
سلااام چطورید دوستان؟ 
من که در وضع تاسف باری به سر می‌برم -_- ساعت خوابم کاملا بهم ریخته و شبا بیدارم و روزا خوابم :| البته امروز سعی کردم کمتر بخوابم که امشب زود خوابم بگیره .
تعطیلات به مسخره ترین شکل ممکن میگذره ، زبان نخوندم هیچ کار مفیدی انجام ندادم عملا ! همه ی اکانتای توییترم رو دی اکتیو کردم و برنامشو پاک کردم از بس که حرص میخوردم سر پستا . برنامه ی vent رو دوباره نصب کردم. کاش زودتر بگذره فقط که من برم دانشگاه حداقل به هوای اون از خونه بیر
خوابم میاد همش. خاصیت فصل بهاره ولی به شکل غیرطبیعی خوابم میاد. صبح که گوشی زنگ می‌زنه، خوابم میاد، ظهر قبل و بعد از ناهار خوابم میاد، عصر بازم خوابم می‌گیره، شب از ساعت ده خوابالو میشم. نمی‌دونم این چه رازی ست که هرسال بهار همراه با این حجم از میل به خواب می‌آید!احساس می‌کنم داره اتفاقات خوبی دور و برم میفته. از لحاظ دریافت انرژی مثبت از محیط عرض می‌کنم. الان توی نوک قله‌ی انرژی فروردین‌م و قاعدتاً بعد از چند هفته استراحت نکردن نباید خو
به نام خدا 
امروز 15 بهمن
چهاردهم رو تهران گذروندم با جلسه ی بی نظیر لیدرشیپ (رهبری)خانم ارادتی
شبش زیاد نتونستم تو اتوبوس بخوابم با وجود اینکه خیلی خوابم میومد
زمان زیادی رو که تو اتوبوس بودم داشتم آهنگی که میطلبید گوش میدادم به تاریکی شب نگاه میکردم و فکر میکردم به هدفام ...البته یکمم کنجکاو شده بودم ببینم لیدر خوابه با خودشو زده به خواب
قبل از شروع جلسه دلیلم برای حضور توی اون جلسه رو نوشتم و با صد وجود تصمیم گرفتم همه نکات رو یادداشت کنمو ب
پنجشنبه ۲۹ اسفند خیلی کار کردم.. همش خرده کار بود و پوستم کنده شد و واقعا برای خودمم کار تراشیدم!! ولی از خودم راضی بودم تا حدی
واسه اولین بار شیرینی نخودچی پختم و حس و حالش را دوست داشتم... طعم مواد خامش اونقدر به دهنم مزه داد که قابل وصف نیس
باید عکس شیرینی ها و چند تا دیگه عکس که واسه پست های قبل هست را ثبت کنم و وبلاگم رنگ و لعاب بگیره
 
از اصل مطلب دور نشم.‌ خلاصه بامداد یک فروردین شد و من همچنان مشغول بودم و از ۲ نیمه شب گذشته بود که رفتم حمام
نمیدونم دقیقا چند وقته که چیزی ننوشتم فقط دوتا خاطره دارم یادمه جمعه عصر قرار بود با حسین دوستم بریم بیرون که من پیام دادم گفتم خیلی خوابم میاد باشه بعدا میریم و امروز صبح از ساجده پرسیدم چند شنبه هست گفت دوشنبه
شبها یه چند ساعتی بیدار میشدم ولی الا واقعا گیجم دیشب فکر میکردم یک شنبه هست دیشب یعنی ساعت یک امروز صبح ولی ساجده گفت دوشنبه، تقویمم نگاه کردم دوشنبه بود
واقعا نمیدونم چند ساعت خوابیدم هنوز خوابم میاد
دیشب خواب دیدم
د_ف تو خوابم بود و نان استاپ جنگ و دعوا بود
د_ف_ش هم بود و به طرز شدیدا عجیبی فقط نظاره گر بود و دخالتی نمیکرد
اصن یه وضعی بودا
 
سیستمم عجیبه
وقتایی که از یکی شدید شاکیم و امکان دعوا کردن با طرف واسم وجود نداره
شب تو خوابم میاد و یه دل سیر اونچه تو دلمه رو بهش میگم و خالی میشم
میشورم و پهنش میکنم رو بند و خلاصه اونچه تو واقعیت از دستم نمیادو تو خواب حساااببییی جبران میکنم
 
صبحشم که از خواب پا میشم انگار از رینگ بوکس برگشتم، حسابی
گفته بودم خوابم نمیبره، لالایی خوند صداشو ضبط کردم.  لالایی شو حفظ بودم همیشه ولی ضبطش کردم. واسه روزهای تو خوابگاه. 
 از ۱۸ تیر خوابم نمیبره ولی گوش نمی کردم تا همین امشب و همین نیم ساعت قبل، وسط تاریکی و خیره شدن به صفحه ی گوشی، وسط فرستادن دکلمه های چارلز بوفسکی، پرنده ی آبی.
حماقت کردم! وسط صدای ضبط شده می خنده:) وسط صدای ضبط شده اشکم سر می خوره زیر بینیم و بوی عطرش میاد... و فقط زمزمه می کنم که آسمون از توی سنگ سرد روی جسمت پیداست. به گنجشک ها
گفته بودم خوابم نمیبره، لالایی خوند صداشو ضبط کردم.  لالایی شو حفظ بودم همیشه ولی ضبطش کردم. واسه روزهای تو خوابگاه. 
 از ۱۸ تیر خوابم نمیبره ولی گوش نمی کردم تا همین امشب و همین نیم ساعت قبل، وسط تاریکی و خیره شدن به صفحه ی گوشی، وسط فرستادن دکلمه های چارلز بوفسکی، پرنده ی آبی.
حماقت کردم! وسط صدای ضبط شده می خنده:) وسط صدای ضبط شده اشکم سر می خوره زیر بینیم و بوی عطرش میاد... و فقط زمزمه می کنم که آسمون از توی سنگ سرد روی جسمت پیداست. به گنجشک ها
امسال اولین سالی بود که سال تحویل خونه ی خودم بودم...
و خب دقیقا لحظه ی تحویل سال در حالی که کتاب توی دستم بود تو تختم خوابم برد :))
حالا دیگه احتمالا تا آخر سال تنها توی تختم خوابم :))
ولی خیلی ذوق داشتم برای سال جدیدم...
با اون همه کشیک سنگین اورژانس ، رفتم سفال خریدم، رنگ خریدم ، وسائل هفت سین خریدم و این هفت سین رو چیدم :) 
رفتم ماهی خریدم و سبزی پلویی و برای خودم سبزی پلو با ماهی درست کردم...
و دقیقا روز اول سال جدید اولین کشیک بخش جدید رو هم دادم...
روزهایی رو میگذرونم که دوست دارم بعد از تموم شدن اون روز وقتی پام از محیط دانشگاه میزارم بیرون برم یه جای خنک  اب و هواش مرطوب و خنک باشه. سبز باشه دیوار کاهگلی داشته باشه. نور خورشید نخوره بهم. یه لیوان شربت بیدمشک و خنک بریزم برای خودم.بوی باهار نازنج بیاد. یکی باشه که بشه باهاش از دغدغه های روزی که گذشت حرف زد. و اون به اندازه ی کافی بفهمه. و به مقدار مورد نیاز صحبت کنه. هی بوی باهار نارنج بیاد. هی هوا خنک و مرطوب باشه. هی من واسه ی خودم شربت بید
ساعت نه نه نیم بود خوابم برد تا ۱۱. الان دو ساعت هی تلاش میکنم بخوابم نمیشه دیگه الان بی خیالش شدم میخوام روزمو شروع کنم :/ باورت میشه؟؟ خب کم خوابی سراغم اومده یعنی؟ هرچی هست من راضیم. نتم که همچنان قطع اصلا فکر نمیکنن شاید کسی کار داشته باشه. حالا هی من نمیخوام حرف بزنما نمیذارن که. بیخیال. خوشبحال مها تخت خوابیده. اگه منم خوابم میبرد سه یا چهار بیدار میشدم ولی حالا باید روزمو شروع کنم. بسه دیگه اینقدر غر نزنم. بریم که ببینیم امروزو چجوری بگذر
سلام بروبچ بیان^^
یک چالش مینویسم ببینم چی میشه^^
.
.
.
.
فقط جواب ها رو بنویسین..
بغبر از عرررر و غیره..^-^
.
.
1) اگه نامجون بهت بگه بیا برام این لاین رو آهنگ رو بخون؟!
2) اگه جین بهت بگه میشه وقتی آشپزی میکم از پشت بغلم کنی!؟
3) اگه هوسوک بهت بگه میای بریم شهربازی سوار ترن هوایی بشیم؟!
4) اگه یونگی بهت بگه میشه لبات فیت پیشونیم باشه تا خوابم ببره؟!
5) اگه جیمین بهت بگه میشه برام برقصی؟!
6) اگه تهیونگ بهت بگه میشه بریم دریا و شنا کنیم باهم!؟
7) اگه جونگ کوک بهت ب
بسم الله الرحمن الرحیم ./
دیشب که از شدت ضعف و سستی بدنم ، هر چیزی گیرم اومد میخوردم تا خوب شم ، با خودم میگفتم سلامتی ام چه نعمتیه ! اصلا به قول حاج اقا دولابی خدا هر چیزی که میده یا میگیره واس خاطر اینکه خودشو به یادت بیاره :) خیلی دیر و بد خوابم برد ، خیلی زود و بد بیدار شدم ! ساعتای سه در حالیکه عرق کرده بودم از ترس خواب بدی که میدیدم بیدار شدم ... صدقه گذاشتم کنار ، رفتم لباسمو عوض کردم و یه نازکتر پوشیدم اومدم بخوابم که همسرم گف چی شده ؟ گفتم خوا
عجب! 
مرده شورتون رو ببره که دیروز بهم میگین با ببخشید و اینا 
اما زنگ نمیزنید
فکر کنم در نوع پاسخگویی مثبت من یه نکته ای هست که رعایت نمی کنم و یک لِمی وجود داره که من بلد نیستمش :(
که یهو کنسل میشه :| آخه ندیده و حتی زنگ نزده!
متن ترانه مفرح به نام خواب

می خوابم و خوابم توییمیخیزم از خوابم توییهر روز و هرشب هرکجامن هرچه می یابم توییرویا و کابوسم توییهمواره افسوسم توییدر اوج تاریکی سردنوری و فانوسم توییای رفته از منظر ولی در دل نهفته تا ابدمی ترسم این دلدادگی رسوا تر از اینم کنداز عمق دل از عمق جانآتش درونم شعله ورققنوس بودم یک زمانحالا چنین بی بال و پرروحم پریشان بی تو وجان در عذابی بی سکونرفتی چقدر آسوده بوداین مرگ شوم و بدشگونای رفته از منظر ولی در دل نهفته تا
عرفه ۹۴ مصلی  دانشگاه
سرم گذاشتم روی شانه ف و گریه کردم ..جلسه دومی که میم میامد ..
عرفه ۹۵ حرم امام رضا بودم ..خون گریه می کردم ...اوج حال بدم بود و رفتن ...
عرفه ۹۶ ...گلستان شهدا بودم ...حالم هنوز خراب ...
عرفه ۹۷ ...مصلی دانشگاه 
عرفه ۹۸ مصلی دانشگاه ..بلند بلند گریه کردم و خواستم از خدا که از دلم و یادم بری ...اگه درست نمیشه ....
عرفه ۹۹ ...
عیدتون مبارک ....
پ ن :هرکسی اسماعیلی داره که باید به قربانگاه ببرد ...من منتظر نشونه ام ...
پ ن :به تاریخ اشک های بلند بلن
ساعت 02:50 شبه.
من هنوز بیدارم
و خوابم نمیبره
چشمام خیلی خستس و خودمم خیلی خوابم میاد
اما فکرم خیلی درگیره
مغزم نمیذاره بخوابم
هزارتا تب تو مغزم باز شده ، به هزارتا چیز باس فک کنه، واس همین هنگ کرده
و کلا دیگه نه میتونه فکر کنه نه بخوابه
نمیدونم چجور ذهنمو آزاد کنم
حس جنسی منسیم هم رفته چن وقته
کلا خیلی بی‌حسم
روزا هم منگم
همه صداها انگار بم شدن
نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم
رو هیچی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کاش شب تموم شه سریع
~~~~~~~~~~~
گاهی یه چیز تو ذهنم بم میگه ک
یه یه ساعتی هست که رسیدم خونه شایدم بیشتر. مهمونی خوش گذشت خیلی زحمت کشیده بودن. حالا خوابم نمیبره. فردا هم قراره برم کتابخونه مهام میاد. با سپهر البته. میریم سه تایی احتمالا دیگه مها قبول میشه وو دیگه نمیاد. خیلی ذوق دارم براش. حسودیمم میشه ها. فکر کن هیجان زدست میگه یه مرحله ی جدید از زندگیشه. کاش منم سال دیگه همینجوری خوشحال باشم. حسابی برنامه دارم واسه خودم. حالا چیکار کنم خوابم نمیبره؟ هیجان زدم نمیدونم چرا نصفه شبی :/ میرم دوباره تلاش کنم.
خواب بدی دیدم. خواب خیلی بدی دیدم. هنوز هنگم. اصلا عجیب بود. دوستی داشتم که نمیشناختمش. خونه بابا بزرگم بود. یکی مرده بود اما نمیدونستم کی. خیلی شلوغ بود. دست کنده شده مردهه دست دوست ناشناسم بود ددنبالم میدوید و من فرار میکردم. یه اتوبوس بچه های دبستانم هم بودن. دوتا کامیون بزرگو عجیبم سر کوچه. من فقط از دست دوستم فرار میکردم که دست مرده رو بهم نزنه. آخرش اینجوری شد که من فرار میکردم سمت کامیون ها دوستمم دنبالم میدوید با همون دست مرده. تا بالاخره
ساعت 02:50 شبه.
من هنوز بیدارم
و خوابم نمیبره
چشمام خیلی خستس و خودمم خیلی خوابم میاد
اما فکرم خیلی درگیره
مغزم نمیذاره بخوابم
هزارتا تب تو مغزم باز شده ، به هزارتا چیز باس فک کنه، واس همین هنگ کرده
و کلا دیگه نه میتونه فکر کنه نه بخوابه
نمیدونم چجور ذهنمو آزاد کنم
حس جنسی منسیم هم رفته چن وقته
کلا خیلی بی‌حسم
روزا هم منگم
همه صداها انگار بم شدن
نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم
رو هیچی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کاش شب تموم شه سریع
~~~~~~~~~~~
گاهی یه چیز تو ذهنم بم میگه ک
این که ندونی این آخرین خداحافظیه از این که این آخرین خداحافظیه خیلی غم انگیز تره. و جالبش اینه که هر کودوممون هزاار تا از این ها تو زندگیمون خواهیم داشت. امان از مهم هاش.
--
ساعت یک و چهله و خوابم نمیبره؛ همیشه کقتی تا این وقت نمیخوابم هورمونای خوابیدن مغزم دیگه ترشح نمیشن :))) به دیوار زل زدم زوور میزنم بخوابم::)))) اخه از بخت بد باید ۸ صبح پاشم برم دندون پزشکی، بعدش ک برگردمم از ۲ باید برم اموزشگاه، احتمالا بعد اونم باشگاه، پس کی درس بخونم هان هان
توی یه جهان موازی، احتمالا من یه دریانوردم. یه دریانورد با موهای نقره ای و چشمای آبی. دریانوردی که نه تجارت می کنه و نه دزد دریاییه، فقط دریا رو خیلی خیلی دوست داره. هر روز غروب، تکیه می ده به عرشه کشتی و خورشید رو نگاه می کنه تا وقتی که محو بشه. بعد که خورشید رفت پایین و ماه به جاش اومد بالا، اون وسط دریا، دور از همه آلودگی های نوری که جلوی درخشش ستاره ها رو می گیرن، دراز می کشه و به ستاره ها نگاه می کنه. برای هر کدومشون اسم می ذاره و داستان می ساز
اینقدر خوابم میاد اینقدر خوابم میاد که نمیتونی فکرشو کنی. جلوشو گرفتم برو خودم نمیارم ولی سر درد گرفتم. کتابم چه فایده چشم لیز میخوره تو کلمه ها. همین الان خمیااااااااااازهههه. نمیدونم چیکار کنم چرا اینجوری شدم همه چی خوب بود. حالا که منم کتاب برام باحال اومد و جذاب شد وضع اینه. خمیاااااااااااازه. شاید یه ساعت بخوابم. فکر نکنم تا غروب تموم بشه. یعنی من مائده نیستم :/ خمیاااااااااازههههه
خمیازه هارو جدی بگیرین. 
منو تصور کن اینجوری چشم دردو سر
زندگی میگذرد...
برای ماهم میگذشت،صبحا خواب وشبها تا صبح پای گوشی!!!زندگی ایده عالی داشتم ولی یه چیزایی بدجور توچشم بود...به کارهام نمی رسیدم و وقتی بهم میگفتن کتاب بخون میگفتم وقتی نیست...یه شب تصمیم گرفتم روزها بیدارباشم برای همین مجبورشدم۲۴ساعت نخوابم تا خوابم تنظیم شه...خلاصه چرخید و چرخید تا اینکه همه چی به اولش برگشت...اما بازهم کتاب برام یه چیز بی معنی بود تا اینکه یک فرمایش از رهبرو دیدم
((حتی اگر کتاب رمان و قصه هم باشد خیلی بهتر است از تم
چرا تو زندگی ما از این آدمایی که براشون مهم باشه دردمون چیه وجود نداره؟ یکی که دلگیر بودنمون رو بفهمه، و بین همه ی مشکلاتش وقت برامون داشته باشه که مرحمی به زخم دلمون باشه! چرا همه نمکن روی زخم های قلب مون؟؟
اینقد بی کسی رو آدم کجا ببره؟؟
سلام
من یک پسر 34 ساله هستم، از ازدواج متنفرم ولی از طرفی هم از تنهایی در آینده میترسم، فعلا تنها نیستم با پدر مادرم زندگی میکنم، ولی دارم فکر پیری هام رو میکنم، آدم وقتی پیر میشه اگر هم پولدار باشه بازم نیاز داره یکی رو کنارش داشته باشه، چون تنهایی خیلی سخته اونم تو سن بالا.
دلیل ازدواج نکردنم هم دلیل خاصی نداره چون در مورد جنس مخالف و روحیات و افکارشون شناخت کلی پیدا کردم دیگه از ازدواج زده شدم، به نظرتون یه پیرمرد تنها چطوری میتونه در آینده
واقعا تو خوابم موندم. تا حالا هیچوقت اینقدر نمیخوابیدم و اینقد ظهرا خوابم نمیگرفت. درسته باید تا قبل از سربازی قشنگ استراحت کنم، ولی با این وضعیت تو خدمت میمیرم به خاطرِ خواب.
این مدت همش زمانِ خوابم بد بوده. روزایی هم که صب به موقع و نسبتاً زود بیدار شدم، ظهرش قدّ یه ثریا قاسمی خوابم گرفته و گرفتم خوابیدم و باز شبش دیر خوابم برده و دوباره تایمِ خوابم واسه چند روز به هم ریخته. 
موندم چیکار کنم با این خوابِ اسطوره ای. واقعاً تو طول زندگی هیچوقت
صبح خواب ماندم یعنی دیشب نیم ساعت هم پلک روی هم نذاشته بودم و تازه داشت خوابم میبرد که با فریاد مادرم بیدار شدم سرویس دم در منتظر من بود و من خوابم برده بود 
با فجیع ترین وضع ممکن خودم را به امتحان رساندم سوال ها را حل کردم وقتی از امتحان امدم بیرون پیام ح را دیدم که نوشته بود دیدی اعتراف کرده اند و خشکم زد :)) ته مانده امیدی که بهشان داشتم هم دود شد و رفت هوا و حالا ایمان اورده ام که سایه ی دین بهترین پناهگاه یک حکومت است . که میتوان پشت دین به راح

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها